مفاهيم پايه : كلون ها آن چيزي نيستند كه تصور مي رود

منبع:http://www.jazirehdanesh.com
گاهي كلون جانوران ، به طور طبيعي به وجود مي آيد . زنبورهاي نر از طريق كلون سازي پديد مي آيند ، يعني براي توليد آن ها به لقاح اسپرم و تخمك نيازي نيست . به هر حال ، بر خلاف گياهان ، سلول هاي پيكري ( غير جنسي ) جانوران نمي توانند جاندار بالغي پديد آورد . طي چهل سال گذشته ، زيست شناسان مي خواستند بدانند آيا اين امر يك محدوديت زيستي يا يك مشكل فني است .
همه سلول هاي پيكري يك جاندار از تقسيم سلول تخم حاصل مي شوند . اين سلول ها در مراحل بعدي براي انجام كارهاي ويژه اي تخصص پيدا مي كند . در واقع از سلول هاي تمايز نيافته اي كه از سلول تخم حاصل مي شوند ، سلول هاي تمايز يافته و تخصص يافته اي مانند سلول بينايي ، سلول كبدي و سلول عصبي حاصل مي شود . زيست شناسان مي خواستند بدانند در جريان تكوين جانداران ، چگونه از سلول تخصص نيافته ، سلول هاي تخصص يافته به وجود مي آيد .
گروهي معتقد بودند كه تمايز سلول ها با محدود شدن " قدرت ژنتيكي تام " آنها همراه است . به عبارت ديگر ، در جريان تقسيم سلولي و تمايز سلول ها ، بخشي از ژن هاي آن ها به صورت گزينشي و به طور متوالي از دست مي رود . براي مثال ، سلول عصبي فقط ژن هايي را در خود نگه مي دارد كه براي انجام فعاليت هاي عصبي به آنها نياز دارد و بقيه ژن ها را از دست مي دهد .
گروه ديگري معتقد بودند كه همه سلول ها " قدرت ژنتيكي تام " دارند . به عبارت ديگر ، ژن هاي آن ها دست نخورده باقي مي ماند و تفاوت سلول هاي تخصص يافته با سلول هاي تخصص نيافته در نحوه فعاليت ژن هاست . براي مثال ، سلول عصبي همان ژن هاي سلول بينايي را دارد . اما ژن هايي در اين سلول فعال اند كه به انتقال پيام عصبي كمك مي كنند و در سلول بينايي ژن هايي فعال اند كه در دريافت نور دخالت دارند .
اگر همه سلول ها ، ژن هاي يكساني داشته باشند بايد همه آن ها به طور بالقوه توان ايجاد جاندار كاملي را داشته باشند ، همان طوركه سلول تخم اين توان را دارد . بنابراين ، اگر هسته سلول تخمك كه جايگاه ژن هاست را از آن خارج كنيم و هسته يك سلول پيكري ( سلول پوست ، سلول عصبي يا سلول پياز مو ) را درون آن بگذاريم ، بايد جندار كاملي پديد آيد .
در قرن نوزدهم و بيستم ، محققان اين نظر را در جانداران مختلف آزمودند . براي مثال ، در اواخر دهه 1890 ميلادي ، هسته سلول پيكري قورباغه را درون تخمك قورباغه ديگري گذاشتند كه پيش تر هسته و در واقع كل ماده ژنتيكي آن را برداشته بودند . از سلول حاصله ،‌قورباغه بالغي پديد آمد . در سال 1997 ، آزمايش مشابهي روي گوسفند انجام شد كه به تولد " دالي " مشهورترين گوسفند جهان انجاميد .
بنابر اين ، كلون سازي هرگز به عنوان روشي براي ازدياد ساده جانوران مورد توجه نبود . در اسكاتلند ( محل تولد دالي ) گوسفندان بهاي گزافي ندارند . قورباغه ، موش ها ، گوساله ها و ديگر جانوراني كه تاكنون شبيه سازي شده اند ، همه جا به وفور يافته مي شوند . در واقع كلون سازي براي پاسخ گويي به يكي از پرسش هاي بنيادين زيست شناسي ، يعني نحوه تمايز سلول ها ، مطرح شد .
تصوري كه جامعه از كلون سازي دارد ، با واقعيت فاصله دارد . اين تصور ، در فيلم هاي تخيلي ( نخستين فيلم در اين زمينه در سال 1965 به نام " كلون" عرضه شد ) و خيال پردازي هاي " الوين تافلر "( كه در سال 1970 در كتاب "شوك آينده " منتشر شد ) ريشه دارد . وي يك مفوم علمي را در يك پيش بيني فانتزي به طور نادرست و خلاف واقع جلوه مي دهد : " به زودي انسان مي تواند كپي برابر با اصل خودش را توليد كند ." متاسفانه اين برداشت نادرست از كلون سازي ،‌ از كتاب هاي علمي _ تخيلي به گزارش هاي خبري و حتي كتاب هاي علمي راه پيدا كرد .
چون كلون ها از لقاح اسپرم و تخمك پديد نمي آيند ، ازلحاظ ژنتيكي با والدي كه اطلاعات ژنتيكي را در اختيار آن ها قرار داده است ، تفاوت ندارند . اما آن ها كپي والد خود نيستند . دو قلو هاي همسان نيز از لحاظ ژنتيكي با هم تفاوت ندارند ، اما دو انسان مجزا محسوب مي شوند و هر چند از لحاظ ظاهر و رفتار به هم شباهت دارند ، اما كاملا عين هم نيستند ؛ حتي اثر انگشت آنان با هم تفاوت دارد .
برخي به غلط تصور مي كنند ، همه خصوصيات انسان را ژن ها تعيين مي كنند . هر چند ژن ها نقش مهمي در بروز خصوصيات ظاهري و رفتاري ما دارند ، اما آن ها تنها عامل تاثيرگذار نيستند . محل زندگي ما ، غذايي كه مي خوريم ، آموزش هايي كه مي بينيم ، كتابي كه مي خوانيم ، فيلمي كه مي بينيم ، موسيقي كه گوش مي دهيم و حتي خواندن همين مقاله و نوشتن آن بر خصوصيات ما تاثير مي گذارد . از اين رو ، دو انسان در كره زمين يافت نمي شود كه كاملا عين هم باشند و توليد دو انسان كه كاملا عين هم باشند نيز ، غير ممكن است .
حدود نيم قرن است كه محققان روي دانه هاي برف تحقيق مي كنند و هنوز دو دانه برف پيدا نكرده اند كه كاملا عين هم باشند . رطوبت و دما دو عامل اساسي هستند كه بر شكل يك دانه برف تاثير مي گذارند . چون رطوبت و دما در بخش هاي مختلف يك ابر كاملا يكسان نيست و دانه برف در مسير خود از ابر تا سطح زمين با شرايط جوي متفاوتي روبه رو مي شود ، شكل دو دانه برف به طور كامل عين هم نمي شود . البته ، چون خصوصيات ذاتي مولكول هاي آب در شكل گيري يك دانه برف مؤثر است ، شكل همه دانه ها از اصول و تقارن مشابهي پيروي مي كند .
بدون شك تفكرات ، احساسات و رفتارهاي ما ساز و كار زيست شناسي دارند . اما اين به آن مفهوم نيست كه ما مي توانيم دخالت ژن ها را در اين فرايندها مجزا از بقيه عوامل در نظر بگيريم . ما حاصل عملكرد ژن ها هستيم ، ژن هايي كه تحت تاثير محيط فعاليت مي كنند و از آن تاثير مي پذيرند و اين محيط حتي تاريخي را كه بر اجداد ما گذشته است شامل مي شود .
برخي تصور مي كنند كلون سازي همانند زنده كردن مردگان توسط حضرت عيسي (ع ) است . از اين رو ، تصور مي كنند در آينده نزديك ، مرگ بي معنا مي شود و مي توان خويشاوندان مشرف به مرگ را با اين روش حيات دوباره بخشيد . اما بايد دانست كه كلون سازي با يك سلول آغاز مي شود . سپس اين سلول بايد مراحل جنيني را پشت سر بگذارد و مراحل رشد و كمال اجتماعي را بپيمايد تا به فردي تمام عيار تبديل شود . از آن جا كه بخشي از شخصيت آدمي را ژن هاي او تعيين مي كنند ، كلون حاصل تنها به والد خود شباهت ظاهري خواهد داشت و كپي برابر اصل او نخواهد بود . شباهت كلون به والد خود حتي كمتر از شباهت دوقلو هاي همسان به يكديگر خواهد بود . زيرا دوقلوها در يك رحم و به طور همزمان تكوين مي يابند ، اما كلون و والد در دو رحم و در دو زمان متفاوت رشد و نمو مي كنند .
برخي تصور مي كنند با اين روش مي توان دانشمندان ، ورزشكاران ، هنرپيشه ها و حتي جنايتكاراني مانند هيتلر را حيات دوباره بخشيد . اما اين احتمال وجود دارد كه كلون ها ( قرين هاي ژنتيكي ) اين افراد از لحاظ رفتاري كم ترين شباهت را به آنان داشته باشند .
همه ما همه روزه و هر لحظه بر سر دوراهي ها يا چند راهي هاي گوناگوني قرار مي گيريم و بر اساس آگاهي ها ، تاثيرات جامعه يا رخدادهاي تصادفي به سويي كشيده مي شويم .از اين رو ، احتمال اين كه قرين هاي ژنتيك ، فلسفه ديگري براي زندگي خود برگزينند ، بسيار زياد است . براي مثال ، ممكن است كلون انيشتين را داشته باشيم كه بازي در فيلم هاي فيزيك ، كمدي را پيشه خود سازد . آيا ما مي توانيم اين قرين را به تحقيق درزمينه فيزيك وادار كنيم ؟
تصوير نادرستي كه از كلون سازي در ذهن افراد وجود دارد ، ساخته گزارش هاي خبري است . گزارش هاي خبري اغلب بيسيار ساده شده اند و ممكن است تحت تاثير سليقه روزنامه نگاران و حتي دانشمندان ، چنان ساخته و پرداخته شوند كه به يك داستان مهيج تبديل شوند . ارزيابي هاي معقول با ابعاد گستره تر ، چه در نشريات عمومي و چه در نشريات تخصصي ، به ندرت توجه زيادي را به خود معطوف مي دارند . در نتيجه برداشت هاي ما از شواهد علمي ممكن است تحت تاثير چند يافته مهيج كه امكان دارد برخي از آن ها نادرست باشند ، دچار انحراف و كج فهمي شود .
براي مقابله با اثرات گزارش هاي علمي تحريف شده ، فقط يك پادزهر وجود دارد : افراد غير متخصص بايد درباره آزمايش ها و تفسيرهايي كه در زيست شناسي استفاده مي شود ، بيشتر بياموزند .
كلون ها نيز انسان هايي شبيه انسان هاي ديگر خواهند بود . بشر چيز جديدي خلق نكرده است . كلون سازي در طبيعت رخ مي دهد و اگر در انسان معمول نيست به اين خاطر است كه توليد مثل جنسي مزايايي دارد كه توليد مثل غير جنسي ( كلون سازي ) ندارد . البته ، برخلاف تصور نادرستي كه وجود دارد ، كلون سازي روشي معمول براي توليد انسان نخواهد شد . وقتي فن لقاح در لوله آزمايش ( IVF ) پديد آمد ، عده اي موضع گيري كردند كه اين فن بنيان خانواده را متزلزل مي كند و عده اي مي توانند با اين فن لشكري از تبهكاران بسازند . اما ديديم كه IVF به شيوه اي معمول براي توليد فرزند تبديل نشد و انسان ها از روي ناچاري به آن روي مي آورند . براي توليد لشكر تبهكاران نيز راه هاي ساده تري وجود دارد و به كلون سازي نيازي نيست . مقاله را با سخن جالبي از استاد مطهري به پايان مي بريم : " بسياري از مسايل علمي اين شانس و خوشبختي را دارند كه جز در محيط دانش و دانشمندان مطرح نمي شوند و جز دست صلاحيت دار دانشمندان آن ها را لمس نمي كند ولي بعضي از مسايل از اين خوشبختي بي نصيب اند ،‌به همه مجامع و محافل كشيده مي شوند ، هر دستي آن ها را لمس مي كند و البته احتياج به توضيح ندارد كه دستمالي شدن زياد يك مساله علمي از طرف هر فرد و دسته اي چهره و قيافه آن را عوض مي كند و كار طالبان و پژوهندگان را دشوار مي سازد و بلكه در قدم هاي اول آن ها را دچار ضلالت و گمراهي مي نمايد .